روزهای خاص

بعضی سختی ها با بعضی روزهای خاص ب وجود میاد.

بخا طر نارا حتی ها بعضی روزها ،خاص میشند .

روزهای خاصم بیشتر ،آدم هایی ک دوستشون داری میتونن ایجاد کنن

من:مامان کاکائو بگیر.مامان کاکائو یادت نره

مامان:باشه یادمه

من:مامان کی کاکائو میگیری؟

مامان بعد از بارها تکرار من:فاطمه بزار ،چشم براش میگیرم  یادم ک نمیره

امروز بعد از شش سال

من:مامان کاش کاکائو هم میگرفتی براش

مامان:نه عزیزم هفته پیش گرفتم این هفته چیزای دیگه میگیرم

من:آخه مامان بگیریم بهتر نیست؟

مامان:باشه اگه تو دوست داری میگیریم

 

من:مامان میشه گریه نکنی؟

مامان سکوته.

صدای قلیون میاد

مامان خب حداقل میشه قلیون نکشی؟

مامان:نه نمیتونم،امروز رو اصلا نمیتونم

و سکوت

من آروم روپای مامان خوابیدم مامان آروم گریه می کرد منم همین طور

نمیخواستم مامان متوجه گریه من بشه

اشکام پای مامان رو خیس کرد

مامان:فاطمه دیدی چقدر زود گذشت؟چ راحت از دستش دادیم.دیدی چ زود تنهامون گذاشت؟

دیگه گوشام نمیشنید مامان چی میگه.

فقط خاطراتش توی ذهنم بود

چقدر زیاد میدیدیمش .هر روز خونمون بود

امروز لباساش رو از کمدم در آوردم هنوز بوی عطرش میداد

عطرش هم اینجا بود

کارت پایان خدمتش هم پیش من بود

لباس،عطر،کارت پایان خدمت،حتی کاکائوهاش

البته بعد از شش سال پودر شده بود

اما بود

خودش چی؟

امروز شش سال میشه ک کنارمون نیست

ک صداش رو نشنیدم

ک نیومده خونمون

سالهاست جاش تو خونه خالیه

سالهاست کلید کمدش پیش منه

اماچرا؟

دلم براش تنگ شده

مامان هم دلتنگشه

مامان بزرگ میگه:کاش فقط برا یه بار فقط برا یه بار باز میدیدمش

دایی جون کاش بودی

من ، مامان، بابا،مامان بزرگ ،وحید،حمید ،حتی زهرا هم دلتنگته

هر وقت عکست رو میبینه میگه دایی

دایی جون امروز ششمین سالگردته

ششمین سالی ک در کنارمون نیستی

دایی جون فقط بدون دلتنگتم و دوستت دارم